ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
قرار بود منه گیج، منه حواس پرت 17 آذر رو یادم نره... اما رفت... مثل خیلی کارهای دیگه که فراموش میکنم و هر روز از خودم بیشتر دلگیر میشم برای این فراموشکاری ها... قرار بود عکس دو نفره مون رو بذارم اینستا... بذارم وبلاگ... برات بفرستم تلگرام و بهت بگم سمیه پارسال این موقع کنار چکمه های رضا خان عکس گرفتیم، برای مجسمه آشپز دربار قیافه گرفتیم و به آرش کمانگیر تکیه کردیم... پارسال این موقع تو در بحبحه کارهای پایان نامه ارشدت بودی و من بزرگترین دغدغه ام شیفت های دو هفته درمیون پنجشنبه هام بود! اما حالا درست یکسال بعد تو در تدارک دفاعی درحالی که تا یکی دو ماه دیگه از ایران میری و من... و من به قدری سرم شلوغ شده که در مقابل حرف اقای مدیر که دیروز گفت پنجشنبه ها دوباره باید بیاین شیفت فقط گفتم باشه... قرار بود یادم باشه که یادت بیارم "ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد/ باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود"...
دقیقد ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد
الهی
تولدش مبارک
مرسی اردی . ولی میدو نی تولدتش نیست.من و دوستم عادت داریم یه روزهای خاص رو بهم باداوری کنیم.هشت ساله که این مدلی با هم دوستیم...
سلام
راستش عادت کردم هر روز صبح قبل از جدا شدن از تخت یه سر به وبلاگهای مورد علاقم بزنم و امروز خیلی خوب شد چون من هم قرار بود 19 آذر به عزیزترین دوستم تولدش رو تبریک بگم و خب یادم رفته بود. 17 آذر هم رفتم محل کارم و تولد بهترین همکارم رو تبریک گفتم، همون که از نبودنم ناراحت بود... مرسی بخاطر این پست
به به چه کار خوبی کردی...
من یه پست تو اینستاگرامم دارم دقیقا با همین عنوان: "روزها در گذرند..."
چه حیف شد واقن. ان شاء الله سال دیگه!
سال دیگه خدا میدونه هرکدوممون در چه حالی باشیم...