| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیشب وقتی مثل هر شب نصف شب از خواب بیدار شدم، با خودم درباره دو هفته ای که گذشت فکر کردم. تم زندگی من _ خوب یا بد/ اروم یا شلوغ_ همونی هست که بود. اما ریتم خوابم اون نیست. هر شب سر یه ساعتی که ثابت نیست، بیدار میشم روی تخت میشینم. دقیقا انگار قراره روز شروع بشه و بلند بشم و برم سرکار. بعد به اطرافم نگاه میکنم، یه چرخی توی گوشیم میزنم و سعی میکنم که بخوابم... حتی در شلوغ ترین روزی که هفته گذشته داشتم، از هفت صبح بیرون بودم و بعد سرکار و در نهایت ساعت نه شب خونه... اما باز هم داستان همون بود...
الان دیگه دلیلش خیلی برام مهم نیست. چیزی که اهمیت داره اینه که من با این روند، کاراییم رو از دست میدم... اخلاقم، تمرکزم، تصمیم گیری هام، همه تحت تاثیرش قرار میگیره...
امیدوارم درست شه خوابت
خواب ادم که درست نباشه هیچی سرجاش نیست.
یاد شبای اول بعد زایمان افتادم
ممنونم عزیزم
فسقلیت رو از طرف من ببوس
سلام دلارام جان.
امیدوارم زودتر خوابت منظم بشه.من که دوساله این مشکلو دارم واقعا خیلی زندگیم ریخته بهم.سرکلاسامم خوابم میگیره.
سلام فافا جانم
ممنونم عزیزم. ای وای میفهممت...
البته من خوابم نمیگیره، بیشتر تمرکز ندارم
وای بیخوابی خیلی بده, درکت میکنم, من یه مدت به دلیل مصرف قرصای اشتباه کلا بیخواب شده بودم, باورت میشه... بیش از یکماه بود ک اصلا اصلا نمیتونستم بخوابم. .. بیشک جز بدترین روزای زندگیم بودن اون روزا
دل ارام جونم یه سری قرص بی خطر برای منظم کردن خواب هست؟ اسماشونو یادم نیس ولی اگر بخوای میتونم برات بپرسم از متخصصش...
ایشالله زودی خوب شی عزیزم
ای وای چقدر بد بوده. پس چجوری استراحت میکردی...
فدای تو
زندگی های ما یک جوری است که مجال تنهایی از ما گرفته شده است ما کم پیش می آید در زندگیمان تنها باشیم.به محض اینکه تنها می شویم همان موقع خوابمان می برد.و وقتی هم که تنها می شویم برای خودمان آن قدر فکر می اوریم که همینکه تنها هستیم گویا در جمعیم زیرا هنوز هم تفکرات آنجا را با خود آورده ایم.خیلی خوب است که آدم تنها باشد زندگی های امروزه ما هم به دلیل شرایط قرن حاضر و هم شرایط کشور خودمان طوری شده است که ما هیچگاه فرصت تنهایی نداریم .یعنی شب که در فضای باز باشید،دو دقیقه نمی توانید به آسمان بنگرید . از بس صبح تا عصر دویده اید،خوابتان می گیرد .تقصیر هم ندارید بدنتان به شما فشار می آورد و خوابتان می برد.خوابتان هم نبرد ازدحام آن آراء و نظرات که از صبح تا این موقع بوده اجازه نمی دهد که تنها باشید اما هر وقت برای شما یک چنین تنهایی حاصل آید افکار شما خیلی سریع به نتیجه می رسد خیلی هم واضح است.
نمی دانم تجربه داشته اید یا خیر.مثلا شب مخصوصا جایی که محیط طبیعی هم مساعد باشد مثلا روزی پشت بام یا توی باغچه یا حیاط تاریک و یا مهتابی یا لب جوی آب .اگر یک چنین حالتی برای انسان پیش بیاید ،واقعا فکر آدم پرواز می کند،سریع الطیران می شود ،به نظرات واضح و مبیّن می رسد،اما متاسفانه زندگی ما طوری است که به این فرصتها کم تر دست می آوریم.لغت تحجّد به معنای عبادت در شب نیست بلکه به معنای بیدار ماندن است.نمی خواهم بگویم که نماز شب نباید خواند بلکه می گویم قرآن می گوید و من الیل فتهجد... یعنی یک تکه ای از شب را بیدار باشید اگر نماز شب هم نمیخوانید یک تکّه ای از شب را بیدار باشید.در کار و بار خود اندکی تأمّل و تفکر کنیم.
بالایی ها من بودم
صحبت های استاد ملکیان بود
گفتم شاید به کارت بیاد.
ممنونم سعیده جانم از لطفت
منم تو یه دوره ای اینجور شده بودم و خیلی اذیت شدم. یا از خواب می پریدم، یا اینکه وقتیم که میخوابیدم خوابِ خواب نبودم، احساس میکردم جسمم خوابه ولی فکرم خواب نیست، و همش تو سرم چیزهای مختلف میچرخید بدون اینکه کنترلش کنم و این قضیه به شدت اذیتم کرد تو دوره ی خودش
ای وای منم دقیییییقا مدتیه که همینطوریم. حدودای سه چار صبح بیدار میشم. نه اینکه بپرم از خواب. دقیقا بیدار میشم. انگار که صبح شده. بعد پا میشم میشینم رو تخت چند ثانیه ای. بعد هم گوشیم رو چک میکنم و سعی میکنم بخوابم. معمولا هم یک ربع بعد خوابم میبره اما همون دو تیکه شدن خوابم همه ی فردام رو میریزه بهم. خوابم نمیاد اصلا فقط اعصاب و تمرکز و حوصله به هیچ وجه ندارم. یه جوری شده که کل روز در تلاشم برای عادی کردن اوضاع و گول زدن خودم که چقد همه چی خوبه و چقد من شادم!
دارم امتحان میکنم وبلاگ بسازم . ببخشید .