ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا حالا وسط یه جاده ای که تهش معلوم نیست نشستی؟ دستت رو لا به لای گندم هایی که هنوز سبز و نرم کشیدی؟ دماغت رو وسط یه دسته گل بزرگ بردی و عمیق نفس بکشی؟ صورتت رو به پوست نرم یه بچه مالیدی؟ چشمهات رو ریز کردی که نورهای خیابون رو ستاره ای ببینی؟ به پاییزِ زرد و نارنجیِ یه جنگل خیره موندی؟ به نوک شاخهی خیسِ درختها بعد از بارون دست زدی؟ روی ساحل اسمتو/اسمشو نوشتی؟
یه چیزهایی انتخاب خودمونه. مثل همین هایی که گفتم. احساس هرکدومشون فوق العاده است. یه چیزهایی دست ما نیست. مثل همین چیزهایی که نمیگم. مثل تمام چیزهایی که داره توی ذهنت رژه میره...
فکر کن وسط یه دریاچه بزرگ توی یه قایق کوچک نشستی. تا چشم کار میکنه آبه و اطرافش جنگل... یه جنگل سبز، انبوه، بزرگ.. خسته شدی، نرسیدی. ولش کن. پاروها رو بذار توی قایق. دستت رو ببر توی آب، سرت رو بالا بیار رو به آسمون. گاهی هم اینجوریه. هرچقدر تقلا کنی نمیشه...
هرچقدر تقلا کنی نمیشه!
آره بخصوص برای آدمهایی با غرور واهی مثل احمدرضا در فیلم آآآآدت نمیکنیم!!! تا چند تا خون بیگناه اینوسط ریخته نشه، آبروها برده نشه و... متوجه نمیشیم!!!!
مبادا توضیحی بدیم، اولویت اول تا هزار غررررررررروره! فقط غرور و توضیح ندادن. گورباباش علم لدن باید داشته باشه تا بفهمه!!!! وگرنه هررررررچقدررر تقلا کنی نمیشه!!!! هرچقدررررر!!!!
حالا من فکر می کنم که مشکل و مسئله ای که به خودم مربوط باشه یا حلش میکنم یا می پذیرمش و باهاش کنار میام اما اماااااااان از وقتی که مجبوری با مشکلات دیگران درگیر بشی هر تصمیمی بگیری ممکنه اشتباه از آب در بیاد. گاهی هم که دیگه کاری ازدستت برنمیاد میشنی و غصه میخوری. من این جور وقتا واقعا احساس ناتوانی میکنم. همیشه آرزو میکنم که مسئله فقط مربوط به خودم باشه اینجوری راحت تره برام
درود،
می گویند : "سخت گیرد زندگی بر مردمان سخت گیر" ...
بله بانو "دل آرام" عزیز...، واقعیت انکار ناپذیر زندگانی همین موضوعی است که بدان اشاره داشتید ...، سخت گرفتن اوضاع و شرایط هیچگاه نتیجه ی مثبتی در بر نداشته و نیز ندارد ...، طبق قوانین فیزیک مقاومت در برابر هر نیروئی متقابلاً مقاومت ایجاد می نماید ...، گاهی باید همانند تجربه بی وزنی در استخر آب، خود را رها نمائیم و چه لذت بخش و آرامبخش است این احساس بی وزنی ...، بایستی به خود تمرین بدهیم که در شرایط عادی زندگی و با وجود استرسهای محیطی تنها احساس شناور شدن در مسائل را پیش بگیریم و ذهن و افکار خود را رها سازیم ...، کارهای انجام شدنی را باید انجام داد و بعد در امواج زندگی آزاد شد عاری از هرگونه مقاومت ...، آنگاه حتما آرامش واقعی را تجربه خواهیم نمود ...
نه
وای که چه بد موقعی این دوتا پست اخرت رو خوندم.. تو اوج حال بد
اوهوم . . .
به قول روباه شازده کوچولو: همیشه ی خدا یه پای بساط لنگه
و اگر بخوایم به این لنگیه گیر بدیم، تموم اون قشنگیا رو نمیبینیم