دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

از چی بگم

الان نمیدونم چی بگم و چجوری بگم . فقط دلم میخواد بگم که انقدر تحت تاثیر قرار گرفتم که نمیدونم چجوری ابرازش کنم ...

پنج سال پیش یادتون میاد یه مدرسه ای آتش گرفت و چندتا دانش آموز دختر و پسر به شکل فجیعی سوختند ؟ انقدر تصاویر دلخراش بود که محال تصویرشون از جلو چشمم دور بشه .

حالا بعد از پنج سال یک متخصص جراحی و زیبایی میخواد دست به عمل این دانش آموزان بزنه ...

چقدر انسانیت لازمه برای این کار ؟ چند کیلو محبت ؟ دلت باید از چه جنسی باشه ؟

فقط میتونم بگم دکتر فاضلی ، تو خدا رو به بشر امیدوار کردی ...



پرنده از قفس نمیپرید

از بیرون اومدم و طبق معمول در بالکن رو باز میکنم تا هوا عوض بشه . لباسهام رو عوض کرده نکرده میشینم پای لپ تاپ و شروع میکنم به چک کردن میلهام و البته وبلاگ ها هم باز تا بخونمشون . خلاصه همینطور که مشغول بودم ، یه لحظه به خودم اومدم و دیدم یک موجودی که صد در صد پرنده بود داره با سرعت نور دور لامپ هال میچرخه ! حالا منو میگی ، موندم چیکار کنم . یعنی سرعتش غیر قابل توصیف ِ .اولش بلند شدم رفتم طرف در تا از دور به اوضاع مسلط بشم ! بعد در راهرویی که به سمت اتاقها میره رو بستم که فضای عملیاتیش کم بشه . حالا سرعت چرخشش رو دیدم زدم زیر خنده . یعنی نمیدونین با چه شتابی میچرخیدا ! حالا میگم خدایا چیکار کنم اینو . در خونه رو باز کردم بلکه بتونه از این در بره بیرون . اما نه خنگ تر از این حرفا بود . میچرخید بعد میخواست بره بیرون میخورد به دیوار ، سقف ، پنجره ! یعنی احساس درموندگی میکردم ... هیچ حرکتی نمیتونستم انجام بدم . انقدر سریع دور میزد که هنگ بودم . چهل دقیقه تمام چرخید و در این میان چند بار دیوارها رو به مدفوعشون مزین کردن ! و من ابر و اسکاچ بدست در حال تمیز کردن و غر زدن ... بعد از چهل دقیقه رفت و بالای چوب پرده نشست و بر و بر من رو نگاه کرد . گفتم اگر چراغ رو خاموش کنم حتما میره بیرون . چراغ هال رو خاموش کردم و چراغ آشپزخونه رو روشن کردم که خودم اوضاع از دستم در نره . دیدم اومد دور چراغ آشپزخونه شروع به چرخیدن کرد . حالا منم پارچه به دست دارم سعی میکنم به بیرون هدایتش کنم ! یکدفه یاد چراغ راهرو بیرون افتادم . در رو باز کردم و چراغ رو روشن کردم و خونه رو تاریک ، به سرعت از خونه خارج شد و منم در رو بستم . در اون لحظه به خودم افتخار کردم !


*پرنده در حال دور زدن با سرعت نور

*پرنده وقتی داشتن به ریش نداشته بنده میخندیدن



هفته فرهنگی با چاشنی قرش بده !

از دوشنبه در دانشگاه مراسمهای ویژه ای برقرار بود . اول از همه افتتاح یک رستوران ایرانی و متعاقبا مراسمی برای تبلیغ و معرفی رستوران که کم و بیش در پست قبل توضیح دادم . از آن روز طی برنامه ریزی قبلی هفته فرهنگی دانشگاه اعلام شد و قرار بر این شد که هر شب ملل مختلف در دانشگاه برنامه داشته باشند .

امشب ( جمعه ) آخرین شب مراسم و با شکوه ترین بخش مراسم اجرا شد . برنامه از ساعت 8:30 شب در آمفی تئاتر دانشکده هنر آغاز شد و تا 12:15 ادامه داشت . نه (9) ملیت متفاوت برنامه موسیقی و رقص محلی داشتند و ایران هم سردمدار برنامه ها بود به طوریکه در چهار بخش مختلف روی سن آمد .

هر گروه ابتدا یک آواز میخواند و بعد رقص بومی اجرا میکرد . اما بچه های ایران واقعا سنگ تمام گذاشتند . چهار بخش و بیشترین بخش اجرا برای ما بود و واقعا استقبال شد . ابتدا موسیقی سلطان قلبها توسط یکی از دانشجویان پسر ویولونیست و خوانندگی یکی از دختران دانشجو انجام شد . در قسمت بعد ، یکی از دختران با یکی از آهنگهای استاد شجریان رقص سنتی انجام داد . در ادامه گروهی چندتا از آهنگهای خاطره انگیز مرحوم ویگن رو خوندن . بخش پایانی و هیجان انگیز برنامه رقص پنجگانه دانشجویان دختر ایرانی بود . خراسانی ، گیلکی ، آذری ، کردی و بندری ... این بخش فوق العاده بود . آخر برنامه هممون وسط بودیم و تا تونستیم رقصیدیم !

و از دوشنبه دوباره روز از نو روزی از نو ...


*دوربینم سر بزنگاه شارژ تموم کرد و فقط تونستم سه تا عکس از این همه مراسم بگیرم ...


* عکسها رو که میذارم اروور میده و مجبورم لینک بذارم متاسفانه :

عکس1

عکس2

عکس3

عکس4

عکس5

در کمال ناباوری عکسها پنچ تا بودن ! که البته مراسم ایرانی ها رو شامل نمیشن ...