ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تا حالا وسط یه جاده ای که تهش معلوم نیست نشستی؟ دستت رو لا به لای گندم هایی که هنوز سبز و نرم کشیدی؟ دماغت رو وسط یه دسته گل بزرگ بردی و عمیق نفس بکشی؟ صورتت رو به پوست نرم یه بچه مالیدی؟ چشمهات رو ریز کردی که نورهای خیابون رو ستاره ای ببینی؟ به پاییزِ زرد و نارنجیِ یه جنگل خیره موندی؟ به نوک شاخهی خیسِ درختها بعد از بارون دست زدی؟ روی ساحل اسمتو/اسمشو نوشتی؟
یه چیزهایی انتخاب خودمونه. مثل همین هایی که گفتم. احساس هرکدومشون فوق العاده است. یه چیزهایی دست ما نیست. مثل همین چیزهایی که نمیگم. مثل تمام چیزهایی که داره توی ذهنت رژه میره...
فکر کن وسط یه دریاچه بزرگ توی یه قایق کوچک نشستی. تا چشم کار میکنه آبه و اطرافش جنگل... یه جنگل سبز، انبوه، بزرگ.. خسته شدی، نرسیدی. ولش کن. پاروها رو بذار توی قایق. دستت رو ببر توی آب، سرت رو بالا بیار رو به آسمون. گاهی هم اینجوریه. هرچقدر تقلا کنی نمیشه...
خیلی اتفاقی توی صفحه ای که باز کردم عکسش بود... اه لعنتی... به محض اینکه چشمم بهش خورد بستمش. اما چه فایده... فایلِ آرشیو شده دوباره اومده بود بالا... مدام با خودم تکرار کردم، تموم شده... گذشته... هیچی نیست... اما آدم های لج در آرِ مغزم بیل هاشون رو برداشته بودن و در حال زیر و رو کردن خاطره ها بود... زورم بهشون نمیرسید... آخه مگه میشه... مغزِ منه، افکارِ منه، اما کنترلش دست خودم نیست...
یکی بیاد من رو از کنار پنجره بکشه اینور. از دو سه روز پیش که برف شروع شده، عینهو قورباغه چسبیدم به شیشه. یعنی شما تصور کن من با این ابعاد، مثلا نوک انگشت هام هم مثل قورباغه حالت چسبونکی داشته باشه، همچین نیش بازطور، ذوق کنان، دست افشان و پا کوبان دونه دونه های برف رو دنبال کردم تا برسن به زمین. با تک تکشون عمیق احوالپرسی کردم و گرم تحویلشون گرفتم. والا که اینا نازک نارنجی هستن و تا بگی بالا چشمتون، به ابرو نرسیده قهر میکنن باز میرن ده سال دیگه برمیگردن. من هم ندیییید بدیییید. کی میتونه صبر کنه این همه وقت باز. حالا شما به برادر من بگو برف. میگه خب؟ یعنی منتظر بقیهی حرفت میمونه. بسکه توی برف غوطه وره قدر نمیدونه که. حالا به من بگو برف. ف رو نگفتی میگم وااااااای کوووووش؟؟؟ اینجوریاست که برف قشنگا رو حسابی تحویل گرفتم که حالا حالا ها دلشون نخواد برن.