دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

خورشید را باور داشته باش ، روزی "دوباره" میتابد ...

تسلیت ، واژه کوچکی است  برای به دوش کشیدن تمام غم ... هیچوقت فکر نمیکردم با لباس سیاه و چشمانی قرمز به استقبالم بیایی ... هیچوقت فکر نمیکردم  قرار است برای بدرقه مادرت ، برای سپردن یک فرشته دست خدا ، مهمانتان شویم ...

امروز تو حرف میزدی ... گریه میکردی ... و ما فقط سکوت ... میان آنهمه سکوت صدای بی وقفه پنکه ها خبر از مهمانی ای میداد ... میهمانی ای که مهمانها می آیند برای بدرقه صاحبخانه ...

به مهربان و الهه نگاه میکنم ... چقدر خود دار ... گاهی نم اشکی پاک میکنند و مدام بغض فرو میدهند ... به مامانم که با هلن حرف میزند ... دمادم بغض اش را میخورد ... در عوض من فقط گریه میکنم ... به خیال خودم نیمی از بغضم را فرو میدهم اما این چشمه اشک خشک نمیشود ... با هر حرف هاله اشک و بغض و سکوت ... صدای آرام هلن و هاله و مامان و سکوت بی پایان ما سه نفر ... سکوتی که غممون رو فریاد میزنه و ما ناتوان در بیان حتی یک کلمه ...

ببخش هاله که جز سکوت و نگاه هایی که از نگاهت میدزدیدیم کاری بلد نبودیم ... ببخش که جز دستی  بر روی دستانت ... جز بوسه ای بر گونه هایت ... جز کنارت نشستن ... کاری از ما برنیامد ...

ما پر از حرف بودیم و در سکوت فریادش زدیم ... تو پر از درد بودی و با نم اشکهایت خنک میکردی تب داغ دلت را ... نمیدونم چند سال از امشب باید بگذره تا این غم کم رنگ بشه ... میدونم به اندازه تمام لحظه های با هم بودنتان این داغ با شماست ... کاش بتوانیم این درد را حتی ذره ای برایت سبکتر کنیم ...

نظرات 11 + ارسال نظر
سمیرا جمعه 16 تیر 1391 ساعت 00:41

آره دلی جونم به این زودیها این غم سبک نمیشه
نه که نمیشه
نه نمیشه
ولی همونطور که گفتی میتونید مرهمی باشید بر روی این درد
چرا که نه
توی این مواقع فقط شماهایید که باید به هاله و هلن عزیز ثابت کنید که تنها نیستن
درسته جای خالی مامان با هیچی پر نمیشه
با هیچی
با هیچی
یا هیچی
ولی اگر شماها هم نباشید .....
پس تنهاشون نذارید
فقط همین
هاله عزیزم فقط اینو بدون که هممون با غمت شریکیم، عزیز دلم

بابک جمعه 16 تیر 1391 ساعت 00:57

امیدوارم هیچ وقت هیچ عزیزی رو دیگه داغدار نبینم
این خودخواهیه
ولی خیلی امیدوارم

جزیره جمعه 16 تیر 1391 ساعت 01:02

واقعن کاش....

صالی جمعه 16 تیر 1391 ساعت 02:18 http://afsonkhanomi.blogfa.com

تسلیت می گم
روحشون شاد
چند مدت پیش مادر یکی از دوستان به رحمت خدا رفت وقتی زنگ زدم بهش موندم چی بگم بغض کردم و بیشتر از دو کلمه نتونستم حرف بزنم...

روشنک جمعه 16 تیر 1391 ساعت 11:07 http://hasti727.blogfa.com

سخته
خیلی هم سخته
خدا بهش صبر بده

کیانا جمعه 16 تیر 1391 ساعت 18:39

فرزانه جمعه 16 تیر 1391 ساعت 20:32 http://www.boloure-roya.blogfa.com

میدونی دلارام خیلی دیر فهمیدم (امروز) همش صحنه اون روز تو خونه شون یادم میاد. اصلا نمی تونم باور کنم. نمیدونم باید به هاله چی بگم. تسلیت و روحش شاد و آرزوی صبر کلمات مسخره ای به نظرم میان ولی جز اینها هیچ کلام آرامش بخش دیگه ای بلد نیستم. کاش بتونیم کاری براش کنیم.

کورش تمدن شنبه 17 تیر 1391 ساعت 00:29

سلام
واقعا تو این مواقع کلمات کم میارن برای بیان احساسات
مطمئنا این همدردی ها مرحمی ست بر زخم ها
امیدوارم هیچوقت غم دوستان رو نبینم

آوا شنبه 17 تیر 1391 ساعت 09:43

خدا به هاله بانو وتموم
بازمانده هاصبر بده..
خدا رحمتشون کنه
چیزی نمی تونم
بگم...............
یاحق...

سارا شنبه 17 تیر 1391 ساعت 12:28 http://www.takelarzan.blogsky.com

دل آرام عزیزم چ خوب که شماها اونجا بودین دلم میخواست باشم...
کاش تب داغ این روزها زوردتر سرد بشه ولی افسوس که این تب درون هیوقت خاموش نمیشه

مهربان پنج‌شنبه 22 تیر 1391 ساعت 00:21 http://mehrabanam.blosky.com

چه روز بدی بود....
چه روزهای بدی داره هاله....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد