ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تسلیت ، واژه کوچکی است برای به دوش کشیدن تمام غم ... هیچوقت فکر نمیکردم با لباس سیاه و چشمانی قرمز به استقبالم بیایی ... هیچوقت فکر نمیکردم قرار است برای بدرقه مادرت ، برای سپردن یک فرشته دست خدا ، مهمانتان شویم ...
امروز تو حرف میزدی ... گریه میکردی ... و ما فقط سکوت ... میان آنهمه سکوت صدای بی وقفه پنکه ها خبر از مهمانی ای میداد ... میهمانی ای که مهمانها می آیند برای بدرقه صاحبخانه ...
به مهربان و الهه نگاه میکنم ... چقدر خود دار ... گاهی نم اشکی پاک میکنند و مدام بغض فرو میدهند ... به مامانم که با هلن حرف میزند ... دمادم بغض اش را میخورد ... در عوض من فقط گریه میکنم ... به خیال خودم نیمی از بغضم را فرو میدهم اما این چشمه اشک خشک نمیشود ... با هر حرف هاله اشک و بغض و سکوت ... صدای آرام هلن و هاله و مامان و سکوت بی پایان ما سه نفر ... سکوتی که غممون رو فریاد میزنه و ما ناتوان در بیان حتی یک کلمه ...
ببخش هاله که جز سکوت و نگاه هایی که از نگاهت میدزدیدیم کاری بلد نبودیم ... ببخش که جز دستی بر روی دستانت ... جز بوسه ای بر گونه هایت ... جز کنارت نشستن ... کاری از ما برنیامد ...
ما پر از حرف بودیم و در سکوت فریادش زدیم ... تو پر از درد بودی و با نم اشکهایت خنک میکردی تب داغ دلت را ... نمیدونم چند سال از امشب باید بگذره تا این غم کم رنگ بشه ... میدونم به اندازه تمام لحظه های با هم بودنتان این داغ با شماست ... کاش بتوانیم این درد را حتی ذره ای برایت سبکتر کنیم ...
آره دلی جونم به این زودیها این غم سبک نمیشه
نه که نمیشه
نه نمیشه
ولی همونطور که گفتی میتونید مرهمی باشید بر روی این درد
چرا که نه
توی این مواقع فقط شماهایید که باید به هاله و هلن عزیز ثابت کنید که تنها نیستن
درسته جای خالی مامان با هیچی پر نمیشه
با هیچی
با هیچی
یا هیچی
ولی اگر شماها هم نباشید .....
پس تنهاشون نذارید
فقط همین
هاله عزیزم فقط اینو بدون که هممون با غمت شریکیم، عزیز دلم
امیدوارم هیچ وقت هیچ عزیزی رو دیگه داغدار نبینم
این خودخواهیه
ولی خیلی امیدوارم
واقعن کاش....
تسلیت می گم
روحشون شاد
چند مدت پیش مادر یکی از دوستان به رحمت خدا رفت وقتی زنگ زدم بهش موندم چی بگم بغض کردم و بیشتر از دو کلمه نتونستم حرف بزنم...
سخته
خیلی هم سخته
خدا بهش صبر بده
میدونی دلارام خیلی دیر فهمیدم (امروز) همش صحنه اون روز تو خونه شون یادم میاد. اصلا نمی تونم باور کنم. نمیدونم باید به هاله چی بگم. تسلیت و روحش شاد و آرزوی صبر کلمات مسخره ای به نظرم میان ولی جز اینها هیچ کلام آرامش بخش دیگه ای بلد نیستم. کاش بتونیم کاری براش کنیم.
سلام
واقعا تو این مواقع کلمات کم میارن برای بیان احساسات
مطمئنا این همدردی ها مرحمی ست بر زخم ها
امیدوارم هیچوقت غم دوستان رو نبینم
خدا به هاله بانو وتموم
بازمانده هاصبر بده..
خدا رحمتشون کنه
چیزی نمی تونم
بگم...............
یاحق...
دل آرام عزیزم چ خوب که شماها اونجا بودین دلم میخواست باشم...
کاش تب داغ این روزها زوردتر سرد بشه ولی افسوس که این تب درون هیوقت خاموش نمیشه
چه روز بدی بود....
چه روزهای بدی داره هاله....