ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میشود جسمت اینجا باشد و روحت آنجا ... میشود از اسلام در حد روزمره بدانی و همین روزمره را هم دو ماه درمیان ارج ننهی ...
هوایی شدن که دلیل نمیخواهد ؟ میخواهد ؟ به این هم ربطی ندارد که تو چقدر اهل دین و ایمان باشی ... اصلا به دین نیست که ، به دل است ... مگر نه اینکه گاهی آنقدر دلم تنگ میشود که پناهم میشود نیمکت ردیف سوم کلیسای سر خیابانمان ... نه از آوازهایشان چیزی میفهمم و نه از کارهای متولیانش سر در می آورم ، اما تمام عشقم خرید آن سه شمع از گوشه حیاط و روشن کردنشان در دریاچه پارافین دو طرف سالن اصلی است و بعد زل زدن به آب شدنشان و نگاه کردن به تابلوهای نصب شده به در و دیوار ... میگویم که ، به دین نیست ...
آخرین بار شب عید فطر سال 85 بود . مثل هر سال عذاب اعلام نکردن عید فطر تا نیمه شب و عادت منتظر نگهداشتن جماعت ... سر میز شام بود که بابا گفت " اگر اعلام کنند فردا عید است ، میرویم مشهد ..." هم غافلگیر شدیم و هم خوشحال ... شام را خورده نخورده ، دوان به سمت اتاقهایمان شدیم برای جمع کردن وسایل و ...
ساعت دوازده شب و اخبار شبانگاهی شبکه تهران ... عنوان اصلی خبر "حلول ماه شوال" ... همین جمله کافی بود تا وسایل را به سمت ماشین ببریم . خوب آن روزها را به یاد دارم ... جاده ها خلوت بود.حوالی ظهر بود که به مشهد رسیدیم ... باورم نمیشد . از آخرین باری که مشهد بودم پانزده سالی میگذشت ... حالا ما رو به روی حرم امام رضا ... هتل را گرفتیم و بی تعلل راهی حرم شدیم . حتم داشتیم که فردا شب سوزن بیندازی پایین نخواهد آمد . همین هم شد ... آن روز حرم به قدری خلوت بود که فقط در فیلمها دیده بودم ... من ... اینجا ... مامان گفت میخواهی بروی طرف ضریح ؟ چادر را روی سرم مرتب کردم ، فکر اینکه میان جمعیت له خواهم شد مانع از تمایلم برای داخل شدن می شد ، اما در سکوت قدم برداشتم ... رسیدم به اتاقکی که باید داخل میشدم برای رسیدن به ضریح ، اما نشدم ... خلوت بود ... شاید 10 یا 15 نفر ... اما نرفتم . ایستادم کنار چهارچوب و نگاه کردم به آرامگاهی که میان میله های فلزی محبوس بود . حسی شبیه حسرت مانع از کم کردن آن فاصله ی بیست قدمی شد ...
میشود جسمت اینجا باشد و روحت آنجا ... هوایی شدن دلیل نمیخواهد ... به دین نیست که ، به دل است ...
*این پست تقدیم به مامانگار ، کیانا ، سارا ،عارفه و فاطمه ... عزیزانی که در هوای مشهد نفس میکشند ...
اصلا مگر دین چیزی غیر از این خواستن هاست ، غیر از این ناز و نیازهاست ؟! اصلا مگر دین از برای آرامش دل نیست دلارام ؟!
اما من دین را اینطور نمیبینم . از دیدگاه من دین دستوری است ، اما ایمان "دلی" است ... دین یک قالب است ، اما ایمان با باور سر و کار دارد .
کاش هممون آرامش دل داشته باشیم ، چه با دین ، چه ایمان و یا هر چه ...
سلام...
به اون حال و هوا حسودیم میشه...
کاش منم هوایی بشم
سلام بهروز جان
مگه نشدی ... تو که دلت زودتر پر زد ...
امروز تازه خورشید داشت طلوع میکرد که وارد حرم شدم اخرین بار ماه رمضون بود که به خاطر دوستام دو یا سه شب توفیق اجباری نصیبم شد که برم ولی امروز یهویی شد همه چی ...یادت بودم دل ارام یاد خیلی ها میخواستم همون موقع به تو و به خصوص هاله بانو اس بدم ولی نمیدونم چرا پشیمون شدم ...
و اما مرسی واسه تقدیمی و خوش به حالت واسه حس حال این پست اون زیارتت
عارفه ...
تو همیشه منو لحظات خاص با اس ام اس هات غافلگیر کردی ... همیشه به موقع و سر بزنگاه به یاد من بودی ... ممنونم رفیق ... من امام رضا رو از پشت امواج با مهربانی دوستانی چون تو زیارت میکنم ...
نمیدونی چقدر دلم میخواست امسال برم ...
اما نشد!
فعلا که نشده!
امیدوارم به زودی شرایط جور بشه و بری ...
سلامم دلارام عزیزم
..منم موافقم..
...مخصوصا این تکه خیلی خوب بود..
هوایی شدن که دلیل نمیخواهد ؟ میخواهد ؟ به این هم ربطی ندارد که تو چقدر اهل دین و ایمان باشی ... اصلا به دین نیست که ، به دل است....
منم میگم حرف اول و آخر و راه اول و آخر هم با "دل "هست و بس...
در ضمن بی نهایت ممنونم دلارام نازنینم برا مهربونیت..
دعا کن دلا هامون پرواز یاد بگیرن...
سلام فاطمه جان
دل ... این عضو کوچک با دنیایی از حس و حال های متفاوت ...
دل شما که همیشه در اوجه ...
منم دلم امروز خیلی هوایی بود...خیلی زیاد
معمولا سالی یک بارو میرم امسال هم خرداد اونجا بودم ولی بازم دلم امام رضا خواست
و چقدر میفهمم این قسمت حرفتو که: هوایی شدن دلیل نمیخواهد ... به دین نیست که ، به دل است ...
امیدوارم به زودی باز هم این سفر رو تجربه کنی نرگس جان .
سلام عزیزم
با خوندن پستت بدجور هوایی شدم دلم پرکشید برای حرم
به قول خودت هوایی شدن که دلیل نمیخواهد...
مرسیییییییییییی گلم واسه مهربونیت.
سلام سارا جان
خوشبحال شما که نزدیک هستید .
دلم هوایی شد...
ای جانم
دل آرامم مررررررررسی
پستت فوق العاده بود
مرررررررررررررررسی
مشهد واسه من
سراسر خاطرس..
و حرم ...اوووووم
سراسر آرامش..
محشر بود.......
نمیدونی تا کــجا
رفتم............
یاحق...
خواهش میکنم عزیزم
حق نگهدارت
من تا حالا مشهد نرفتم:)
ایشالا به زودی تجربه اش کنی .
کاش دل منم میخواست..
حس عجیبیه و تو خوب بیانش کردی...
دلم لک زده واسه صحن های امام رضا
کاش دلش بخواد منو ببنه
خوش بحالت دوست من
سلام
دین چیزی نیست جز نیاز دل به معنویت.... حرم امام رضا پر از انرژی مثبت، پر حسی که هیچ جای دیگه وجود نداره پر از حال خوب...
چندسالی هست که عید فطر با برنامه یا بی برنامه مهمون حرمش هستیم... با یه سفر چند روزه برای یک سال انرژی ذخیره میکنیم....
عیدت مبارک دل آرامم
چه پر سعادتی...
خیلی خوب بود... یادم رفته بود فکرمو روحمو سوق بدم اونوری... ممنون که باعث شدی...
خواهش میکنم :*
چه جالب
مشهدی هستم و همیشه با خودم میگفتم که زائر های مشهد چه حالی دارن وقتی ضریح رو میبینن
حس خاص و عجیبیه
خوش به حالتون... حس ما رو هیچوقت متوجه نمیشید همونجور که ما حال و هوای هر روزه ی شما رو...
گذرتون به حرم افتاد اگر در یادتون بود، یادی هم از من بکنید...