ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دورترین مسیرها با اولین قدم آغاز میشود. رسیدن همه چیز نیست. همین که در راه قدم بگذاری، تویی و مسیر... میتوانی ادامه دهی، متوقف شوی و یا حتی برگردی... از برگشتن نهراس... از تلاش برای رسیدن به مقصد غلط بترس...
عقل راهنماست، نه راه... تا در راه قدم نگذاری، هزار راهنما هم به کارت نمی آید... نمی آید... نمی آید...
معجون عسل و خربزه چیز خوبیه؟
اخه این پست خیلی خوبه.میخوام یهو با عنوان بد هدر نره
من میشه بعدا بیام نظرمو در مورد پست بگم؟اخه مغزم الان قفله کلا
نه معجون خربزه و عسل چیز خوبی نیست. موضوعش رو این گذاشتم چون همینجور به ذهنم رسید و نوشتم و مثل یک روز نوشت عادی ننشستم و فکر کنم و ادیت کنم.
ولی الان تغییر دادمش.
میتونی هر وقت دلت خواست بیای نظرت رو بگی. آخه دموکراسی تا چه حد؟
ای ووی خط دوم از اینا داره":دی" البته منظورم از عنوان بد همون داخل پرانتز بده. میگم که مغزم قفله:دی
ای جانم
متوجه شده بودم منظورت رو عزیزم.
سلامم عزیز جان
متن پخته و جانانه ای بود دل آرامَم..
سلام فاطمه عزیزم
نظر لطف شماست
به به کیانا خانم
آخه اومدن من به به داره دخترممم؟؟؟
صد البته
سلام دلی ...
اون خط آخر رو بیشتر دوس داشتم ... نجواهای پخته و زیبایی داریا ...
سلام بابک جان
ممنون لطف داری
خود راه ٬ بهترین راهنماست. خود راه صبورت می کند از برگشتن هایی که بوی بغض های موقتی و انتحاری می دهند. خود راه مصممت می کند. همه اش به خاطر سوسوی انتهاست. شیرینی رسیدن به ته راه پر از سنگلاخی که کفش هایت یا حتی دلت را سوراخ و پاره کرده اند و تو باز کفش نو خریدی و دلت را دوختی و دوباره راه افتادی. خود راه٬ تو را به خودش عاشق می کند. که باشی. بمانی. بروی. نایستی. برنگردی.
اره خود راه... اگر راه٬ راه باشد...
سلام دوست من
"اگر راه، راه باشد"... عالی بود...
سلام عزیزم
نجواهای شبانه ات هم مثل خودت اند، عمیق و فرهیخته :*
قربون شما برم من اخه پروین خانم نازنینم که انقدر لطف دارید :*
بعضی راهها از اولش معلومن به کجا ختم میشن، ولی بعضی راهها را تا در آن قدم نذاری و نپیمایی نمیتتونی بفهمی چه مشکلاتی بر سر راهه. نمیدونم چرا این شعر سعدی اومد تو ذهنم : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی.
قطعا بسیار سفر باید...
درسته تا قدم در راه گذاشته نشه جاده ی مسیر رسیدن به مقصد همینطور ناشناخته باقی میمونه.جرات کشف ناشناخته ها برای رسیدن به هدف در دل هرکسی نیست.
و من باید تمرین قدم هایم را هرروز تکرار کنم ....
درسته، هرکسی هم جرات قدم گذاشتن در مسیر را ندارد. اما گاهی باید به قول شما تمرین کرد، از ماندن به جایی نمیشود رسید. باید رفت، حتی به اشتباه، حتی اگر آخرش بازگشت باشد...
سلام دلارام خانوم ، متن زیبائی بود ... آیکون گل
محمد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من گل تو رو اون طرف تقدیم میکنم
...بله باید شجاعت داشت و اگه لازمه برگشت...
دلارامم...عالی بود...
محبت دارید. عالی شمائید.
سمیرا بانوی عزیز...امیدوارم امسال شاهد باشیم که وبلاگ خودتان را کلید بزنید..
دلی جان مامانو راضی کن...تا از فکر و قلم شون فیض ببریم
من تمام تلاشم رو میکنم. باقیش با خداست
ولی جدای شوخی، خیلی اصرار میکنم اما فعلا که اقدامی صورت نگرفته. تا بعد ببینیم چه تصمیمی اتخاذ میکنن.