دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

حس مبهم

توی ماهیتابه روغن زیتون ریختم و در به در دارم دنبال درش میگردم. مثل مرغ پرکنده و کلافه مدام دور خودم میچرخم. یک آن میبینم در روی شیشه روغن زیتونه... حس خیلی بدی بود...



نظرات 31 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 23:39 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

کی درش رو بستی که حواست نبود

از همین شوکه شدم...

فرشته دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 00:03

سلام دل آرام ...
نیستی بانو...فکرهایت ...سکوتت...حس مبهم ...
امیدوارم خوب باشی ..

سلام
عزیزمی تو...

*ممنون برای اون متن

گل آفتابگردون! دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 01:15 http://http:/mazraeyeman.blogsky.com

جانا سخن از زبان ما میگویی
من که تا دلت بخواد همچین صحنه ها و
همچین حسی رو تجربه کردم....
انشاالله بار آخرت باشه!تکرار نشه انشالله!

میبینم که همه هم درگیرش هستن

ترنم باران دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 01:28

سلام
گاهی واسه همه پیش میاد هم نبودنش هم حس بدی که داره

سلام ترنم باران عزیزم
چه اسم آرومی انتخاب کردی...
دقیقا

snowman دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 01:41

مثل وقتی زل می زنی به صورت کسی که داره واست یه موضوعی رو با اشتیاق تعریف میکنه٬ بعد تو فقط نگاه می کنی... بعد می پرسه نظرت چیه؟! اونجاس که به خودت میای!
ـ ها؟! نظرم؟! اوووومم... خب...
+مشخص بود حواست اینجا نیس...
ـ ...
+

سلام رفیق

سلام عزیز دلم
ای وای من نگوووووو
بد میفهممت

پروین دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 05:09

پیش میاید قربانت برم. پیر و جوان هم ندارد.
میدانی چقدر از فرهیختگان دنیا دنبال عینکی گشته اند که به چشمشان بوده؟
تو هم از تبار آن فرهیختگانی :*

:دی

ای جان دلممممم
فدای شما بشم که انقدر با محبت به ماجرا نگاه میکنید
اصلا آدم امیدوار میشه دلش میخواد هی چیز میز گم کنه دنبالشون بگرده

سارا دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 08:06 http://www.takelarzan.blogsky.com

دل آرامم سلام بانو
این چیزا انقدر واسه من اتفاق افتاده که دیگه خبری از این حس مبهم نیست...عادت کرده ام مثل هزار و یک چیز دیگر

سلام عزیزم
برای هممون اتفاق افتاده، اما بعضی اوقات دیگه خیلی یجوری میشه...

جعفری نژاد دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 08:10

می گما چرا سودوکو حل نمی کنی یا مثلا جدول روزنامه ی ایران یا همشهری هم خوبه ها

البته میگن دانشمندان در حال بررسی روی قرصش هستن
ولی می ترسم تا اونا قرص رو کشف کنن اساسن یادت بره روغن زیتون کجاست و ماهی تابه هات یکی بعد از دیگری جزغاله بشه

هرررررر

از اتاق فرمان اشاره می کن که در برخی از موارد اگه دیر اقدام نکرده باشین "مویز" هم جواب می ده
که البته صحت و سقم این مساله به گردن اتاق فرمان

اگر اتاق فرمان روناک عزیزم هست، الهی من قربونش برم :*
بعدشم ایشالا قسمت بشه پای درد دل روناک بشینم از حواس پرتیهات دو تا تعریف کنه دلمون شاد بشه دور همی
من سودوکو حل کنم هان؟! قرصش هم هست هان؟ صحبت میکنیم!!

نیمه جدی دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 09:07

اوووووووه دلارام جونم این که چیزی نیست. من اونقدر دنبال دسته کلیدم گشتم و دیرم شده بعد دیدم که تو دستمه ... اونقدر عینکمو پیدا نکردم از این اتاق و به اون اتاق رفتم( ما فقط دو تا اتاق داریم!) رفتم بعد دیدم که رو چشمه... اونقدر خوواستم کتریو بزارم رو اجاق گاز کتری به دست در یخچالو باز کردم ... اونقدر رفتم در کمدو باز کردم و یادم رفته که چی می خوام .... اووووووووه اینا همش برا من خاطرست

ای جااااااااااااانم یعنی تو عشقی به خدا با این کامنتهای روحیه بخشت

فرزانه دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 09:22 http://www.boloure-roya.blogfa.com

دلی جان شما اگه به کسانی که روزی سه بار پیگیری نامه ازت میکنن و ازت احوال پرسی میکنن محل میذاشتی اینجوری نمیشدی. آه اونهاست عزیز من. جان من. (آیکون یه آدم که دوست داره به پست و حس و این حرفا گند بزنه) + (آیکون فرااااااار) ئه دمپایی پرت نکن. زشته دختر

فرزانه اگر اینجوری باشه که تو میگی، پس آه یک جماعتی الان پشت سرمه

وانیا دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 09:50

عزیزم میفهمم چی میگی

فدای تو

مریم نگار(مامانگار دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 09:57

از دست این فرزانه !!
اینکه خیلی چیز عجیبی نیس دلی جوووونم...
با اینهمه مشغله (فکری-احساسی-اجتماعی-اقتصادی-سیاسی-...).....بایدم آدم یه وقتایی تمرکز نداشته باشه ....حالا خوبه درش رو ننداختی تو زباله ...وگرنه باید تا مدتی شیشه بی در رو نگه میداشتی به مکافات !!

ای وای من ، شیشه بدون در فاجعه است... اونم از نوع روغن زیتونش!
پس میشه گفت به نوعی شانس آوردم...

yasna دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 10:08 http://delkok.blogfa.com

پیش میاد از مدل پرش افکارا... همه گیر شده انگاری دلی جان

قربون حواس های جمع...

بهارهای پیاپی دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 10:30 http://6khordad.blogfa.com

من اون وقتایی که عینکی بودم بارها و بارها دنبال عینکم گشته بودم و بعد دیده بودم که روی چشممه.

ای جانم :*

باغبان دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 10:32 http://laleabbasi.blogfa.com

منم انقدر نمکدونو بردم گذاشتم تو یخچال!!!!
به قول نیمه جدی بانو اینا همش خاطره است

به به همه هم ماشالا سابقه داریم

پرچانه دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 11:09 http://forold.blogsky.com/

هیچ غصه نخوری دوس جون
این حسی که تو یه بار تجربه کردی من هر روز تجربه میکنم یه چیزی تو مایه های آلزایمر و ایناس بهش کم محلی کن خودش میره پی کارش

من هنوز کلی آرزو دارم

بازیگوش دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 11:11 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

اوه من خیلی وختا با عینکم این مشکل رو پیدا میکنم که رو چشممه و دمبالش میگردم:-|

ای جانم :*

م . ح . م . د دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 11:13

پیر شُدی دیگه خواهر من

کاریش هم نمیشه کرد ، شاعر میفرماید :

گذر عمر ببین وقتی نشستی کنار جوی آب

یک قاچ هندوانه لطفا

عاطی دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 15:51

مثه بچگیا که پاکن تو دستمون بود و دربدر با گریه!دنبالش می گشتیم!یا مداد قرمزمون!!!!

مثه چن وقت پیش خودم!ک نصف شب!با نور موبایلم!داشتم دنبال موبایلم می گشتم:دی!!!!

با نور موبایل دنبال موبایل گشتن هم عالمی داره ها!!

"من" دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 19:40 http://yekmanedigar.blogfa.com/

من اگه بودم سریع به جن ربطش می دادم!

یا خدا

نرگس۲۰ دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 20:17

سلام دل آرامم
شاید از مشغله ی ذهنی زیاد باشه...نگران نباش

منم وقتی ذهنم درگیر میشه همینجوری میشم

به قول نیمه جدی بانو اینا همش خاطرست

سلام نرگس عزیزم
در کنار شما قطعا به خاطره تبدیل میشه :)

روناک جعفری نژاد دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 23:09

سلام دلارام جان
این که چیزی نیست عزیزم من بارها مایع ظرفشویی رو تو یخچال پیدا کردم .تازه یه بارم به جای سس آوردم سر سفره که محمد جان بریزه رو مرغش
نه که مایع ظرفشویی رو ریختم تو ظرف سس واسه همین مگه حواس میمونه واسه آدم

سلام عزیز دلم
چقدر تو حلال زاده ای دختر (اشاره به جواب آقای جعفری نژاد)
بعدشم هییییییچ خودت رو ناراحت نکنیا، حتما لازمه که مایع ظرفشویی رو بیاری سر سفره

کیانا دوشنبه 27 خرداد 1392 ساعت 23:41 http://p4nt4lo0n.blogsky.com

این چیزا که طبیعیه ینی واسه من
من رسمن و کلا گیج میزنم اینقد ک فکر و خیال تو سرمه
حالا از شیرین کاریام نمیگم ریا نشه


ولی واقعا گاهی حس بدی به ادم میده قبول دارم

دقیقا...

رعنا سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 00:45 http://rahna.blogsky.com

عاقا من میخواستم کامنت بزارم ولی کامنت عاطی رو که دیدم پخش زمین شدم :))))))
بعدشم که کامنت کیانا رو دیدم دیگه ترکیدم :)))))))))
چون یکی از پستهای کیانا تو ف.یس ب.وک در رابطه با همین موضوع یادم افتاد :))))
خدا خیرت بده کامنتای جالبی بودن :دی

والا اگر راضی به ترکیدن شما بودیم

فرزانه سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 07:43 http://www.boloure-roya.blogfa.com

حالا من یه چیزی گفتم چرا جوگیر میشی دلی جان

دیگه دیگه

سمیرا سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 12:13

هم دیده میشه ، هم حس میشه ، فقط جنس دیدن و حس کردنش متفاوت میشه ! میدونی یه جورایی با تامل و فکر به قضایا نگاه میکنی ، انگار داری از یه پیله میایی بیرون ، رشد میکنی و میبینی هنوز خیلیها توی پیله خودشونن و نمیخوان از اون بیرون بیان اون موقع است که فرقها را میبینی و نمیتونی کاری کنی ! تشبیه قشنگی کردی مثل قطره های اشک زیر بارون ...
برای من ، تو که خیلی فرق داری .

آذرنوش سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 16:14 http://azar-noosh.blogsky.com

من همیشه عینک رو چشممه و دنبالش میگردم

عزیزم :*

sepid سه‌شنبه 28 خرداد 1392 ساعت 18:50 http://startagain1.blogsky.com

enghadr az khondane cm ha khandidammmmmmmmmm
merc az hamegi

خدا رو شکر

ترنم باران چهارشنبه 29 خرداد 1392 ساعت 12:12

سلام دلارام جان
آره حس آرومی داره تلفیقی از ارادتم به بارون و لحظه های نابی که زیر اون قطره ها آدمو به وجد میاره باشه

سلام عزیزم
همیشه لحظاتت قشنگ

زهرا جمعه 31 خرداد 1392 ساعت 22:59

رزو دیگر
کوهی نیست که قله ای داشته باشد
ته سیگاری ست
به فشار دو انگشت٬ خاموش می شود!
.
.
.
آدم ها فقط آدمند نه کمتر نه بیشتر
اگر کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی
آنها را شکسته ای
و اگر بیشتر حسابشان کنی
آنها تورا می شکنند
بین این آدم ها
فقط باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه...
میلادنوربرشمامبارکباد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد