دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht

دنیای دل آرام

در تلگرام: t.me/delaramnevesht


آره، من تمام مدت داشتم بهش فکر میکردم... 

تمام مدتی که در سکوت محض تنها ما دو نفر در اون سایت نشسته بودیم. پارتیشن بینمان بود اما حتما میدونی که افکار این چوبها و شیشه های محکم را باور ندارند.

تمام اون ساعاتی که مجبور بودیم هر دو تند تند تایپ کنیم، از پشت صدای دکمه های کیبورد صدای نفس هایت را میشنیدم. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم سعی میکردم با ریتم تند تایپم اون سکوت لعنتی رو بهم بریزم.

اما بی تفاوت بودم. یعنی حتی نمیبینمت، حتی برایم مهم نیست که چرا در این عصر پنجشنبه همپای من مانده ای و به خانه نمیروی. حتی یکبار هم به سمتت برنگشتم.

 نه، من نمیبینمت... حواسم هم به تو نیست...



نظرات 16 + ارسال نظر
جزیره پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 19:49

نیت فقط چک کردن تاییدی بودن یا نبودن کامنتدونیه

جزیره پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 19:50

خب تاییدیه
و من الله توفیق

مریم پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 20:16 http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

یه پُست خیلی مهربون
که نمیدونم چرا عجیب به ته دلم چسبید
خُنک بود اصن باور کن
سلام دلآرامم

سلام

ایران دخت پنج‌شنبه 24 مرداد 1392 ساعت 23:51 http://dokhteiran.blogsky.com/

سلام
یه چیزی بگم...
یه کم بوی داستان " آرزوهایی که بر باد میرود... " سهراب رو داشت. نمیدونم شایدم اشتباه میکنم...

سلام
واجب شد بخونمش...

_________________________

الان سرچ کردم و به این داستان که شما گفتید رسیدم :

http://sohrabkoshii.blogsky.com/1392/04/22/post-149/%D8%A2%D8%B1%D8%B2%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-

خب من این داستان رو قبلا نخونده بودم. اما این ماجرایی که من نوشتم امروز اتفاق افتاد...
شاید داستانها هم از دل اتفاقهای واقعی بیرون می آیند... در هر حال نظر شما محترم :)

گیل دختر جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 02:15 http://barayedokhtaram.blogfa.com

اینجور وقتا ، این بی تفاوتیا که درونت غوغاست اما نقش بازی می کنی ، اول از همه برای خودت خیلی سخته اول از همه خودتو می خوای گول بزنی اما همونطور که گفتی افکار حد و مرز نمشناسن ...

افکار آزادن و آزادانه پرواز میکنن تا هرجا که بخوان... بدون محدودیت...

نرگس۲۰ جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 03:08

کار بسیار سختیه تظاهر به بی تفاوتی وقتی همه حواست و فکرت پیششه...
ظاهرا تو از پس اینکار براومدی

افکار چه کارها که با آدم نمیکنن...یه همچین وقتایی دلم میخواد میتونستم افکارمو کتک میزدم!!!

عزیزم... با افکار مهربان باشید :))

سمیرا جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 16:16

بستگی داره با چه حدت و شدتی به موضوع فکر کنی ، تا به تحقق در آید!
قدرت فکر ، یه موضوع ماورای تصوره !

بله ماه پیش به شدت غافلگیرم کرد قدرتشون...

احمد جمعه 25 مرداد 1392 ساعت 21:31 http://serrema.persianblog.ir/

در عصر ما کیبرد ها هم نفس میکشند ...

کاش جای ما حرف هم میزدند...

ترنم باران شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 00:17

نه حواست نیست معلومه که نیست.چشمات رو به مانیتورت و دستات رو کیبرد روبه روت.تو همین جا نشستی درست اون طرف دنیا.

snowman شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 01:15

بین ما دو عدد صفحه ی ال ای دی و امواج فیبر نوری نیست. بین ما همین لبخند ها و اشک هاست که نشان میدهند حواسمان هست.

سلام رفیق

کویر شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 11:24 http://faramushshodeh.blogfa.com

اغلب روابط به سمت شکست می روند. نه بخاطر حضور نداشتن عشق. عشق همیشه حاضر است. تنها مشکل این است که یکی بسیار زیاد دوست داشته شده است و دیگری به اندازه کافی دوست داشته نشده است

احمد شنبه 26 مرداد 1392 ساعت 16:02 http://serrema.persianblog.ir/

اتفاقا بعضی وقتا کاراییشون از زبان ، لب و حتی نگاه ما هم بیشتره ...

پروین یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 02:02

بعد از خواندن نوشته ات، من یه چیزی ام بین این دوتا و شاید هم این درست مطمئن نیستم.

اما احساسم نسبت به تو بی بروبرگرد اینه

سارا یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 08:40 http://www.takelarzan.blogsky.com

کیبورد و سایت و...
همه و همه هیچ نیستند صدای دلت چه میگوید جسور باش و بی پروا امروز غنیمته تا فردا از راه نرسیده
دل آرام...با دلت قدم بردار

نمیشه...

هاله بانو یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 09:28 http://halehsaadeghi.blogsky.com

الان کاملا یقین داری که حواست اصلا بهش نبوده دیگه؟؟؟؟

سایلنت یکشنبه 27 مرداد 1392 ساعت 15:15

چرا من نمیتونم با افکارم مهربان باشم پس؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد